مسیـح (ع) مبلغ مهربانی و محبت
خداوند در قرآن نکته خاصی را درباره اتباع عیسی بن مریم گوشزد می فرماید که این نکته خاص مربوط است به این آیه که فرموده: «و أنزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب » و آهن را که در آن نیرویى شدید و منافعى براى مردم است پدید آوردیم، و تا خدا معلوم بدارد چه کسى در نهان، او و پیامبرانش را یارى مى کند (سوره حدید آیه 25 ) یعنی عملا انحرافی است از آن، چون این نکته می خواهد گوشزد شود عیسی را اختصاصا با حساب جدایی ذکر کرده است. اسمی از هیچ پیغمبری بعد از ابراهیم حتی موسی - با اینکه یک پیغمبر خیلی بزرگ است - نیامده، همین قدر آمده که «ثم قفینا على آثارهم برسلنا و قفینا بعیسى ابن مریم و آتیناه الإنجیل و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفة و رحمة » آن گاه به دنبال آنان پیامبران خود را پى درپى آوردیم، و عیسى پسر مریم را از پى [آنها] فرستادیم و او را انجیل دادیم، و در دل هاى کسانى که از او پیروى کردند رأفت و رحمت نهادیم (سوره حدید آیه 27 )در مجمع البیان مى گوید: کلمه” تقفیه” که مصدر فعل” قفینا” است، به معناى این است که چیزى را به طور مستمر دنبال چیزى دیگر قرار دهى، و به همین جهت آخرهاى شعر را قافیه شعر مى گویند، چون همه شعرها به دنبال شعر اول و از نظر قیافه و وزن تابع آن هستند. و ضمیر در جمله” على آثارهم” به نوح و ابراهیم و سابقین از ذریه آن دو بزرگوار بر مى گردد، به دلیل اینکه بعد از نوح هیچ پیامبرى مبعوث نشد مگر آنکه از ذریه آن جناب بود، چون نسل بعد از نوح نسل خود آن جناب بود، به شهادت اینکه عیسى بن مریم با اینکه از ذریه ابراهیم (ع) است مع ذلک خداى تعالى در باره نوح (ع) فرموده: “و جعلنا ذریته هم الباقین » ذریه او را تنها باقى مانده قرار دادیم(سوره صافات، آیه 77) و باز فرموده: ” و من ذریته داود و سلیمان… و عیسى ؛ و از ذریه نوح داوود و سلیمان است… و یکى هم عیسى است (سوره انعام، آیه 85)، پس معلوم مى شود منظور از جمله” ثم قفینا على آثارهم برسلنا… ” در پى آوردن لاحقین از ذریه آن دو بزرگوار است بعد از آن دو، که سابقین ذریه آن دو بودند، و در جمله” على اثارهم” اشاره اى است به اینکه طریقه اى که بشر باید در پیش بگیرد یک طریقه است، که آیندگان باید آن را به دنبال گذشتگان پیش بگیرند. ” و قفینا بعیسى ابن مریم و آتیناه الإنجیل و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفة و رحمة"- واژه” رأفت”- به طورى که گفته اند - با واژه رحمت مترادفند. ولى از بعضى دیگر نقل شده که میان آن دو فرق گذاشته و گفته اند: رأفت در مورد دفع شر، و رحمت در مورد جلب خیر استعمال مى شود.
و ظاهرا مراد از قرار دادن رأفت و رحمت در دلهاى پیروان عیسى (ع) این باشد که خدا آنان را موفق به رأفت و رحمت در بین خود کرده، در نتیجه بر پایه کمک به یکدیگر و مسالمت زندگى مى کردند، هم چنان که یاران پیامبر اسلام را نیز به این خصلت ستوده و فرموده: ” رحماء بینهم” (سوره فتح، آیه 29)بعضى هم گفته اند: مراد از قرار دادن رأفت و رحمت در دلهاى آنان این است که ایشان را امر بدان نموده، و تشویق در آن فرموده، و وعده ثواب در مقابل آن داده است. ” و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم"- کلمه” رهبانیت” از ماده” رهبت” به معناى خشیت و ترس است، و عرفا اطلاق بر ترک دنیا مى شود، به اینکه کسى رابطه خود را از مردم قطع کند و یکسره به عبادت خدا بپردازد، و انگیزه اش از این کار خشیت از خدا باشد. و کلمه” ابتداع” به معناى این است که انسان چیزى را جزو دین کند که جزو دین نباشد، سنت و عملى را باب کند که در هیچ دینى نبوده باشد، و جمله” ما کتبناها علیهم” در معناى پاسخ از سؤالى تقدیرى است. گویا کسى پرسیده: معناى بدعت گذارى آنان چیست؟ فرموده: اینکه چیزى را جزو دین کنند که ما بر آنان ننوشته ایم. و مرعناى آیه این است که: پیروان مسیح (ع) از پیش خود رهبانیتى بدعت نهادند که ما آن را براى آنان تشریع نکرده بودیم.
” إلا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها"- این استثنا به اصطلاح استثنایى است منقطع، و معنایش با جمله قبل این است که ما آن رهبانیت را بر آنان واجب نکرده بودیم، لیکن خود آنان براى خوشنودى خدا و به دست آوردن رضوان او آن را بر خود واجب کردند، ولى آن طور که باید همان رهبانیت خود ساخته را حفظ نکردند، و از حدود آن تجاوز کردند. و در این گفتار اشاره اى است به اینکه آن رهبانیتى که یاران مسیح از پیش خود ساختند، هر چند خداى تعالى تشریعش نکرده بود، ولى مورد رضایت خداى تعالى بوده است. ” فآتینا الذین آمنوا منهم أجرهم و کثیر منهم فاسقون"- این آیه اشاره است به این که آنها مانند امت هاى رسولان سابق هستند، برخى مؤمنند و بر اساس ایمان خودشان ماجورند و بیشتر آنها فاسقند، و غلبه با فسق است. بعضی گفته اند رأفت و رحمت اصلا یک معنا دارد، همان است که ما در فارسی به آن ‘’مهربانی'’ و ‘’محبت'’ می گوییم. بعضی می گویند فی الجمله فرقی دارد، مهربانی ای که برای دفع شرور باشد ‘’رأفت'’ گفته می شود و مهربانی ای که برای جلب خیر باشد ‘’رحمت'’. به هر حال مقصود معلوم است. حضرت عیسای مسیح بیشتر مبلغ رأفت و رحمت بود. قرآن در عین اینکه می گوید همه پیغمبران یک راه را می رفتند و یک برنامه را اجرا می کردند، با کمال صراحت این مطلب را ذکر می کند که هر پیغمبری مأموریت خاصی داشت، به این معنا که شما می بینید یک پیغمبر تکیه او فقط روی حیف و میل های کسبی است، مثل شعیب، یک پیغمبر دیگر تمام تکیه اش روی این است که می خواهد به قومش حرکت و نیرو بدهد و سستی و تنبلی را از آنها بزداید، مثل موسی، و یک پیغمبر دیگر بر عکس می خواهد به مردم تلقین محبت و مهربانی کند، مثل عیسی. این چگونه است؟ در واقع برنامه ها اختلاف ندارد. هر کدام در زمانی مبعوث شده اند که باید آن انحراف زمان خودشان رااصلاح کنند. این مثل این است که ما دو طبیب داشته باشیم، هر دو در یک حد متخصص. این دو را می فرستیم به دو ده برای بهداشت آنجا، ولی در این دو ده دو بیماری وجود دارد، در این ده یک بیماری وجود دارد، در آن ده بیماری دیگر. قهرا این طبیب که در دهش بیماری مالاریا وجود دارد و آن دیگری که در دهش بیماری تیفوس وجود دارد، هر یک باید بیماری ده خودش را معالجه کند. ولی این معنایش این نیست که اینها دو برنامه دارند. برنامه این با برنامه آن یکی است ولی مریضها با هم اختلاف دارند. عیسای مسیح در زمانی مبعوث شده که بیماری قومش بیماری ای بود که او باید مردم را بیشتر به رأفت و رحمت و مهربانی دعوت می کرد یعنی کسری در میان مردم این بود و قهرا عیسی هم همین اثر را گرفت یعنی در میان امت و ملت خودش تا حد زیادی (این امر را ترویج کرد). قرآن تصدیق و اعتراف می کند که این محبت به وسیله عیسای مسیح در میان امت مسیح پخش شد و همیشه مسیحیها را به این صفت بر یهودیها ترجیح می دهد.
آخرین نظرات