خودبزرگ بین ها چرا خودشیفته می شوند
خودبزرگبینی یا خودشیفتگی نوعی اختلال است که با احساس عمیق اهمیت به خود و تصور بینظیر بودن مشخص میشود. خودبزرگبینها خودشان را آدمهای خاصی میپندارند و انتظار دارند بهطور خاصی با آنها رفتار شود…
تحمل انتقاد برایشان سخت است و در مقابل انتقاد، خشمگین میشوند و منتقد را به نادانی و حماقت متهم میکنند. خود را قوی، مشهور و بسیار دانا قلمداد کرده و انتظار اطاعت و پیروی دیگران را دارند و از آنجا که بزرگبینی آنها در تضاد با واقعیت است، روابط اجتماعیشان شکننده است و مسایل بینفردی، شغلی و فقدانهای زیادی دارند که با رفتارخود، آنها را به وجود میآورند، در حالی که هیچ بینش و آگاهیای نسبت به آنها ندارند.
روانپزشکان میگویند وجود ۵ علامت از بین علایم زیر برای تشخیص خودشیفتگی ضروری است:
▪ فرد احساس خودبزرگبینی مبنی بر مهم بودن خود دارد. مثلا در دستاوردها و استعدادهای خود مبالغه میکند.
▪ فرد همیشه احساس موفقیت، قدرت، زیبایی و عشق به خود دارد.
▪ معتقد است فردی استثنایی و خاص است و فقط افراد (یا نهادهای) خاص میتوانند او را بفهمند یا با او نشست و برخاست داشته باشند.
▪ احساس برتری یا شایستگی دارد. یعنی انتظارهای غیرمنطقی برای مدارای خاص و مطلوب یا موافقت حتمی با توقعهای خود دارد.
▪ در روابط بینفردی استثمارگر است. یعنی برای رسیدن به اهداف خود از دیگران بهرهکشی میکند.
▪ فاقد حس همدلی است. نسبت به شناخت و همانندسازی با احساسهای دیگران تمایلی ندارد و فقط به مشکلات خود فکر میکند.
▪ همیشه معتقد است دیگران به او حسودی میکنند.
▪ رفتارهای خودخواهانه و پرنخوت نشان میدهد.
خودشیفتهها را در یک تقسیمبندی میتوان به گروههای زیر تقسیم کرد:
۱) خودشیفته نخبهگرا: این عده احساس افتخار و قدرت میکنند و تمایل دارند مقام و موفقیتهای خود را به رخ دیگران بکشند. نخبهگرا معمولا در حال ترقی است و شدیدا به ارتقای درجه خود مشغول است.
۲) خودشیفته عاشقپیشه: تمایل دارد اغواگر باشد، با این حال از صمیمیت واقعی اجتناب میکند. اینگونه افراد خیلی دوست دارند افراد ساده لوح و از لحاظ هیجانی نیازمند را وسوسه کنند و آنها را طوری به بازی بگیرند که به طور فریبندهای نشان دهند دوست دارند با آنها رابطه نزدیکی داشته باشند، با این حال تنها علاقه واقعی آنها این است که بهطور موقت از دیگران بهرهکشی کنند.
۳) خودشیفتههای غیراخلاقی: این دسته بیوجدان، فریبکار، خودپسند و استثمارگرند. حتی وقتی معلوم میشود آنها به خاطر انجام دادن رفتار غیرقانونی گناهکار هستند، نگرش بیاعتنایی دارند و به گونهای عمل میکنند که انگار قربانی را باید بهخاطر بیتوجهی به آنچه روی داده است، سرزنش کرد!
۴) خودشیفتههای جبرانی: این گروه منفیگرا و لجبازند و میخواهند احساسهای عمیق حقارتشان را خنثی کنند در نتیجه میکوشند خود را برتر و استثنایی جلوه دهند.
۵) خودشیفتههای بزرگتر: گاهی اجتماع باعث میشود که افراد بهصورت کاذب دچار اعتمادبهنفس شوند یعنی بلهقربانگوییها و تعریف و تمجید بیش از اندازه و بها دادنهای بیمورد که بهصورت ریاکارانه و چاپلوسانه است، میتواند بستری شود برای اینکه افراد تصور کنند نسبت به دیگران برتری دارند. کمکم فرد باورش میشود که من آدم مهمی هستم، من زیباترین هستم و بهترینم، در حالی که حتی شاید افرادی که این جملهها را به فرد میگویند اصلا اعتقاد واقعی به این تعریف و تمجیدها نداشته باشند. این افراد حس میکنند که برتر از دیگران هستند و تحمل انتقاد ندارند. اگر کسی از آنها انتقاد کند، ممکن است واکنشهای پرخاشگری نشان دهند یا بیاعتنایی کنند. آنها برای حرف دیگران ارزشی قایل نیستند و فقط مسایل و مشکلهای خودشان را مهم میدانند. این افراد در روابط بینفردی دچار اشکال میشوند و بهتدریج از سوی دیگران طرد میشوند.
کمکم مشکلهای بینفردی و شغلی برایشان ایجاد شده و احساس همدلیشان با دیگران از دست میرود و به مرور دچار افسردگی شده و اعتماد به نفس خود را از دست میدهند. آنها از بیرون بزرگ هستند اما از درون تو خالی هستند. همین مساله باعث میشود در بعضی موارد به سمت موادمخدر و مشروبات الکلی گرایش پیدا کنند.
آخرین نظرات